از خود بیگانگی انسان مدرن
معرفی کتاب از خود بیگانگی انسان مدرن
چرا نویسندگانی مانند کافکا، توماس ولف، ریلکه و فیلسوفان اگزیستانسیال که فرد را بهعنوان غریبه در جهان نشان میدهند، چنین جذابیت قوی دارند؟ آیا بیگانگی محدود به موارد فردی است یا به یک سرنوشت جهانی تبدیل شده است؟ آیا بیگانگی نتیجه پیروزی ماشین است؟ آیا این ویژگی شرایط بشری است یا توسعه خاصی از جامعه مدرن است؟ آیا بشریت باید خود را تسلیم بیگانگی کند یا می توان بر آن غلبه کرد و بر آن غلبه کرد؟
در مفهوم فلسفی، این واژه برای اولین بار توسط فیتشه و هگل در اوایل قرن نوزده به کار گرفته شد. اگرچه در آن زمان تأثیر و تفوق آن به گروههای کوچکی از شاگردان این دو فیلسوف محدود میماند، اما زمانی که مارکس تفسیر خود از دوره سرمایهداری را با تمرکز بر بیگانگی ارائه داد، این مفهوم در دهه چهل قرن نوزده وارد تئوریهای جامعهشناسی شد. با این حال، این تأثیر و نفوذ تا مدت طولانیتری نمیتوانست در طول زمان حفظ شود و تقریبا برای سالها به فراموشی سپرده شد. اما در سالهای اخیر، بهویژه در دهههای اخیر، مفهوم بیگانگی دوباره به میان آمده است. این امر بهخوبی ممکن است نتیجه تداوم بحرانها و مسائل بلندمدت باشد که باعث پیشرفت آگاهیمان از مسئله بیگانگی شده است.